باران منباران من، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

باران عشق زندگی

من مامان باران اینجا خاطرات شیرین کودکشو ثبت می‌کنم به امید روزی که از دیدنشون لذت ببره

عروسکهای تبعیدی

عروسک هایی که در تصویر مشاهده میکنی ، کابوس شب و روزت شده و فوق العاده ازشون میترسی، طوری که تنهایی تو اتاقت نمیرفتی و مدام میگی دارن نگاه م میکنن یا تکون خورد یا آمد پیشم. تا یه روز به پیشنهاد خودت بردیمشون ،توی اتاق خودم  که البته این راه حل نیز کار ساز نبود و شما هنوز هم استرس واقعی شدن اینها رو داری . تصمیم گرفتم که کلا برشون دارم شاید ندیدنشون بهتر باشه .  جدیدا که خیلی ترسو شدی و شب ها باید پیشت بخوام و اگر من نباشم پیشت اصلا نمیخوابی  و اگر اینطوری ادامه پیدا کنه مجبورم که برم پیش مشاور. دیگه کم کم داریم به آخر سال  تحصیلی میرسیم و شما بی نهایت خوشحال، طوری که چند روز پیش داشتم  بهت میگفتم که ب...
22 ارديبهشت 1394

سفر به مشهد

سلام دختر خوبم بالاخره به طور کاملا اتفاقی رفتیم مشهد و به معنای واقعی امام رضا طلبیدمون. و از اونجایی که همیشه به بابا میگفتی که چرا ما مشهد نمیریم ، جور شد و رفتیم. یه روز که توی حرم دنبال کبوترا میگشتم ، که نشونت بدم ، فهمیدم یه جایی توی حرم هست به نام کبوترانه مثل مهد کودک ،که بچه رو میزارند اونجا و کلی برنامه های خوب براشون دارند  و بعد از یکی دو ساعت میری سراغشون ،خیلی جای خوبی بود هم برای بچه ها سرگرمی بود، هم بزرگترا میتونستن راحت به زیارتشون برسند ،از قضا شما هم اونجا رو خیلی دوست داشتی و چند بار بردمتم. وبقیه وقتت رو به خرید اختصاص داده بودی اون به طور ویزه  هرچی میدیدی میخواستی و جالب اینجا بود که میگفتی ای...
13 ارديبهشت 1394
1244 16 11 ادامه مطلب
1